نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

شب سردی ...

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ق.ظ

شب سردی بود. توی صف تاکسی ایستاده بودیم. مردی که با عصبانیت دستش را بالا و پایین می برد و بلند بلند با تلفن همراهش حرف می زد و تیپ خاصی لباس پوشیده بود، روبروی چشمانمان هی مسیری را توی خیابان می رفت و بر می گشت. نزدیک که شد شنیدم می گفت: دخترها را کی گفتم پابند بزنید! پسرها را گفتم. دخترها را همان دستبند بزنید ... بعد دور شد و حرف های ترسناکش نامفهوم. سوار تاکسی که شدیم راننده گفت، شیرین عقل است. یکی از مسافرها هم گفت هرازگاه این دور و برها او را می بیند ... یادم می آید بچه که بودم، یک بار مادرم از دیدار آشنایی شیرین که به آسایشگاه سپرده شده بود، برگشته بود. می گفت زنی آنجا پاپیچش شده بوده و پشت هم می گفته: بگو زری خوشگله! بگو زری خوشگله! و مادرم هی گفته بود زری خوشگله. زری خوشگله ...
از آن موقع تا حالا، انگاری همه چیز، حتی دیوانگی ِ دیوانه ها هم تلخ تر شده است.

  • چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی