نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۰ ثبت شده است

در تولد بیست و سه!!! سالگی عروسک سخنگو، زری نعیمی مطلبی با عنوان «پا به پای اصغر فرهادی و ماهی سیاه کوچولو» نگاشته که بسیارخواندنی است. در آن از نگاه انتقادی ماهی سیاه کوچولو گفته است و الگوی ناگهان ِ ایرانی! از بزنگاه موقعیت گفته، جایی که پرده ها فرو می افتد و برهنه می شویم و از «زنده به گور» که قبلاً داستانی بود از صادق هدایت و حالا سبکی از زندگی شده است. از یک نیمه ی من ِ ایرانی اش گفته که سربلند و مغرور پا به پای اصغر فرهادی از پله ها بالا رفته است و آن نیمه ی دیگر که با لبی خندان و شاد، ماشینش را پارک کرده تا به دیدن اخراجی های سه برود.

- یک سرم با غرور و افتخار بلند است به خاطر «جدایی» و اصغر فرهادی، و یک سرم شکسته است به خاطر این نیمه ی دیگر ایرانی ام. نمی توانم این نیمه را انکار کنم. نمی خواهم آن را در غرور شگفت انگیز ِ پیروزی فراموش کنم. می خواهم چشمانم را برای دیدن، برای خوب دیدن باز کنم. این چیزی است که از ماهی سیاه کوچولو یاد گرفته ام: «من نه بدبین ام نه ترسو. من هر چه را که چشمم می بیند و عقلم می گوید، به زبان می آورم». وقتی اصغر فرهادی با دیگران دست می داد و قدم بر می داشت و بالا می رفت به این فکر کردم که پس می شود. پس می توانیم. پس ضروری است که در ایران بمانیم و کار کنیم. من ِ ایرانی، فرهنگ ایرانی، به این ماندن ها و ساختن ها نیازمند است.

عروسک سخنگو، شماره ی 243 و 244


موقع خریدن کتاب کودک، همیشه اول عاشق تصویرهای کتاب می شوم! دلم می خواهد خیلی از این تصویرها را مثل عکس های خاطره انگیز، توی یک آلبوم نگهداری کنم و هرازگاهی بنشینم به دیدنشان. چه خوب که حالا سر و کله ی سالنامه ای پیدا شده است که تعدادی از این تصویرها را کنار هم آورده، همراه با نام و نشان تصویرگرشان. سالنامه ای که به علاوه  بانک اطلاعاتی خوبی است برای مامان ها و باباهایی که دنبال کتاب خوب می گردند برای فرزندشان. تعداد زیادی نویسنده ی خوب، در آن معرفی شده اند و نام کتابهایشان هم هست. نام های ناآشنایی هم البته هست که حتماً باید آشنایمان شوند به خاطر کارهای بزرگی که برای بچه ها کرده اند.
روزشمار کودکی را از دست ندهید.

کارهایی هست برای روز
مثل شستن دست، درس خواندن، بازی کردن
میز ناهار را چیدن
کارهایی هست برای شب
مثل چشم بستن و خوابیدن
رویاهای شیرین داشتن
گوش هایی برای نشنیدن
کارهایی هست برای هیچ وقت
نه روز، نه شب
نه در دریا، نه در خشکی
مثلاً برپا کردن جنگ!

                    جانی روداری


چند روز پیش رفته بودیم خرید. در حالی که مهتا توی بغلم وول می زد، چشم هایم اینور و آنور می گردید تا چیزهای لازم را بردارم. مهتا هم هی خودش را به سمت عقب می کشید و تکرار می کرد نا نا نا. بعد از یکی دو دقیقه که به خودم آمدم و برگشتم عقب تا ببینم چه خبر است، دیدم دست آقای پشت سری نان دیده و چون به نون می گوید نا ...
یک تکه از نان لواشش برید و داد دست دخترم. نتوانستم نان را از دستش بگیرم که نخورد، از مهربانیِ سرانگشتهای سیاه و ترک خورده ی مرد خجالت کشیدم!