وقتی تا قاشق آخر غذایت، دهانت را با رضایت کامل باز می کنی.
وقتی موقع شستن سرت در حمام تصمیم می گیری به جای گریه سر دادن، سرت را بدون مقاومت بالا بگیری تا آب توی چشم هایت نرود.
وقتی مامان بزرگ دوباره بهت شکلات می دهد و می گویی دیگر نمی خورم دندان هایم خراب می شوند.
وقتی موقع بستن کمربند ماشین، خودت بندش را می دهی دستم.
وقتی بالاخره مربع و مثلث را از هم تشخیص می دهی.
وقتی خسته، روانه ی خواب شبانه ات می کنم و تو ناگهان برمی آشوبی که: مسواکم رو نزدی!
وقتی کفش هایت را از پا در می آوری و دم در جفت می کنی.
وقتی می آیی دم در به استقبالم و با شور می گویی "سلام دلم برات تنگ شده بود".
وقتی اعتراض می کنم که دیدی توی خانه لخت گشتی و سرما خوردی و تو می گویی: ایشالا خوب می شم.
وقتی خودت پیشنهاد بازی فکری می دهی.
وقتی شکمت خوب کار می کند.
- ۰ نظر
- ۲۵ اسفند ۹۱