امروز ...
دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۰۸ ب.ظ
امروز سه کتاب به عنوان هدیه از
انتشارات سخن گستر برایم رسید. میان کتاب ها، کتابی بود با نام آرزوهای
کودکانه. خواندنش هفت هشت دقیقه بیشتر طول نکشید. در هر صفحه یک آرزو را
نوشته بودند و روی هم صد و پونزده، شونزده تا آرزو بود. کتاب را که تمام
کردم دلم گرفت.بچه ها یک صدا می
خواستند بزرگ شوند، عروس و داماد شوند، زورو و بَتمن و مرد عنکبوتی و پرنسس
و خلبان و فوتبالیست و دکتر و قهرمان اسکیت شوند، از تمام عروسک های دنیا
یکی یک دانه می خواستند، آرزوی داشتن ماشین مسابقه و هیوندا و سرزمین عجایب
و موبایل و تفنگ بادی داشتند، خانه ای از ژله و پیتزا و یک عالمه خوردنی
می خواستند با اسب و لپ تاپ و کفشهای پاشنه دار و چوب جادویی ...
تنها یک بچه آرزو کرده بود همیشه بچه بماند. یکی می خواست پروانه شود. دو تاشان می خواستند خدا را ببینند و چند تایی آرزوی دو بال برای پریدن داشتند.
تنها یک بچه آرزو کرده بود همیشه بچه بماند. یکی می خواست پروانه شود. دو تاشان می خواستند خدا را ببینند و چند تایی آرزوی دو بال برای پریدن داشتند.
- دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۰۸ ب.ظ