خانهی ...
خانه ی مادرم بودم
که یک فیلم باور نکردنی و آزاردهنده را در پوشه ی ویدیوهای وایبرم دیدم.
تمام گروپ هایم را بی نتیجه چک کردم تا ببینم چه کسی این فیلم را برایم
فرستاده است. از دستش عصبانی بودم. با اینهمه فیلم را شش هفت بار دیدم.
برای سر درآوردن از ماجرای تلخ سرنوشت سه دختری که نامشان در آخر فیلم
نوشته می شد، بی قرار بودم اما تا چند روز دسترسی به اینترنت نداشتم. تا
اینکه «ف» از سفر برگشت و من به خانه برگشتم. عجیب است اما آگاهی از سرنوشت
تلخ آن سه دختر کرمانشاهی و وضعیت نابسامان پدرشان، مرا به یک باور محکم
رساند. بدون هیچ شک و شبهه ای مطمئن شده ام که هر کس در این عالم رنجی
متحمل می شود، پس از مرگ قطعا وارد یک ماجرای متفاوت دل انگیز خواهد شد.
این ماجرا آنقدر ارضا کننده است که آدم به سببش می تواند تمام رنج های بر
او رفته را از یاد ببرد. حتی درد و ترس لحظه ای که گلوله ای با فشار انگشت
پدرش بر قلبش فرو می رود.
این باور حس خوبی به من می دهد. این باور تحمل سخت ترین رنج ها را آسان می کند.
- جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۲ ق.ظ