تنهایی ام را ...
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ
تنهایی ام را
زیر ِ بارش ِ آرام ِ برف
با جعبه ای شیرینی
به خیابان ولیعصر روانه می کنم.
از خالی ِ خیابان
از سکوت ِ کوچه
از دری که به رویم گشوده می شود
عبور می دهم
و به بوسه و پیشانی
مهمان می کنم.
تنهایی ام را
همراه پسته های مغز کرده ی پدربزرگ
می بلعم،
و لابه لای درد ِ شانه ام
و گرمی دست های مادربزرگ
گم می کنم.
تنهایی ام را
با وصله کردن ِ رشته های بُریده
با سلامی به مهربانی های دور
پُر می کنم.
اسفند 83
- شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ