62 کیلو امیدواری
اخیرا کتاب «35 کیلو امیدواری» از آنا گاوالدا را خواندم. خواندن این تیپ سرگذشتها را دوست دارم. سرگذشت آدمهایی که یک خردمندی توی زندگیشان دارند که خیلی خوب آنها را میشناسد و تصویر روشنی از آنها در برابرشان میگذارد. خردمند آرام و مهربانی که بیشتر گوش میدهد اما هرازگاهی هم یکی از آن چیزهایِ در خشت خام دیدهی تکان دهنده نثارشان میکند و هلشان میدهد توی مسیر درستتر. از آن بزرگترهای قاطع و دوست داشتنی که صاف توی چشمهایت نگاه می کنند و حرفی که وقت شنیدنش فرا رسیده است را روانهی گوشهایت میکنند. میدانم که این یکی از آن حرفهای سخت، بیرحمانهام است که خیلیها اگر به گوششان برسد مواخذهام خواهند کرد. اما انصافا از این بزرگترها توی دنیای واقعی کم پیدا میشود. بزرگترهای دنیای واقعی مدام حمایت طلب می کنند. به آدم، بابت نکردههایش احساس گناه میدهند و دربارهی شرایط خودشان شکوه میکنند. بزرگترهای دنیای واقعی، ما را که پیشکش، خودشان را هم درست و حسابی نمیشناسند. آنها هیچ وقت توی چشمهای آدم خیره نمیشوند و از آن جملههای تکاندهندهی قاطعانه تحویل آدم نمیدهند. نمیدانم این خوب است یا بد. اما بزرگترهای دنیای واقعی آدم را به سمت خودکفایی در «بزرگتر داشتن» سوق میدهند. اینطوری که خودمان، بزرگترِ خردمند و مهربان و امیدبخش خودمان بشویم.
- شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۳۵ ب.ظ