قدردانی
سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ
در این روزها و هفتههای دردناک سی و شش سالگی، سخت درگیر فاصله گرفتن از بخش بزرگی از هویتم هستم. می توانم حالا در پاراگرافهای طولانی دربارهی این بخش از هویتم بنویسم و تمام آدمهای حاضر در سی و شش سال گذشتهی زندگیام را در شکلگیری آن مقصر قلمداد کنم. به خصوص اینطور وقتها معمول است که سریعا سراغ والدینمان میرویم. اما هر اعتراض تازهای معنایش بیشتر فرو رفتن در این بخشِ آزاردهنده از هویتم است. از همین تکهی همیشه معترض است که میخواهم فاصله بگیرم. بخشی از وجودم که سالیان است مدام ضعفها را میبیند. مدارا بلد نیست. سازگاری نمیداند. مراعات نمیکند. چیزی نمیدهد و مدام طلب میکند. در این روزها و هفتههای دردناک سی و شش سالگی، آنقدر در باتلاق طلب کردنها و نگرفتنها فرو رفتم که مثل غریقی هی سرم را از باتلاق بیرون میآورم و سپاسی میگویم. قدردانی نجاتم خواهد داد میدانم. قدردانی از عالم هستی که با دردها مرا به پیش میراند. قدردانی از بهانههای کوچک خوشبختی. مثل دستی که دستم را میگیرد و تا رسیدن به خانه، روی دندهی ماشین نگه میدارد.
- سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۳ ق.ظ