مربا
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۹ ب.ظ
صبح شنبه از دست «ف» دلخور بودم. در یخچال را باز کردم و در طبقهی بالایی، دو شیشهی مربای آلبالو دیدم. یکی نصفه و دیگری نو. با خودم فکر کردم چه خوب هوای خودش را دارد. هنوز مربای آلبالوی قبلیاش تمام نشده یک تازهاش را خریده است. «ف» عاشق مربای آلبالوست.
صبح یکشنبه دیگر از دست «ف» دلخور نبودم. در یخچال را باز کردم و ناگهان متوجه شدم مربای نوی کنار مربای نصفه، توتفرنگی است. لبخندی بر لبم آمد. با خودم فکر کردم حتی وقتی از من دلگیر بوده است، حواسش به خریدن مربای دلخواهم بوده است. من مربای هویج و توت فرنگی دوست دارم.
- يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۹ ب.ظ