پرسشگری
چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ
وقتی در کلاس فلسفه با مهارت «پرسشگری» آشنا شدم، یک جورهایی شُک شده بودم. بعد از هر بار تمرین کردنش، احساس نیوتن را داشتم موقع کشف جاذبه. «پرسش» به من توانایی دیدن زوایای تاریک مسالهها را میداد. گویی ویدیو پروژکتورهایی در ذهنم، ناگهان دهها نقطهی نادیده را چون روز روشن میکردند. اما کار همینجا پایان نگرفت. چند روزی است که متوجه شدهام برای کنترل ماشین بافندگی ذهنم از «پرسش» یاری میگیرم و اینگونه افکارم را از رفتن به بیراهههای ناکجاآباد، باز میدارم و نگرانی و کلافگی و خشمم را در مشت میگیرم.
- وقتی مهتا بیمار شد:
به نظرت بچهها تا بزرگ شوند، هیچوقت بیمار نمیشوند؟
- وقتی رانندهی سرویس جواب مبایلش را نداد:
به نظرت آدم نمیتونه یه روز مبایلشو جا بذاره؟
- وقتی «ف» گفت: تو وسواس فکری داری:
به نظرت اشتباه میکنه؟!
- وقتی مهتا بیمار شد:
به نظرت بچهها تا بزرگ شوند، هیچوقت بیمار نمیشوند؟
- وقتی رانندهی سرویس جواب مبایلش را نداد:
به نظرت آدم نمیتونه یه روز مبایلشو جا بذاره؟
- وقتی «ف» گفت: تو وسواس فکری داری:
به نظرت اشتباه میکنه؟!
- چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ