گهگاهی که ...
گهگاهی که حوصلهام سر میرود، میروم سراغ تلویزیون و کانالها را تکتک چک میکنم. اما حتی با وجود ماهواره، کم پیش میآید چیز دندانگیری در تلویزیون پیدا کنم. طبق معمول: زندگی حیوانات، مسابقات ورزشی، بحثهای خسته کنندهی سیاسی، گزارش تکراری هواشناسی. خاموش میکنم و منتظر آمدن «ف» میمانم. فرقی ندارد «ف» چه ساعتی از شب به خانه برسد، همیشه با آمدنش برنامههای جالب تلویزیون شروع میشوند.
مینشینیم به تماشای زندگی حیرتآور مورچهها، مسابقات هیجانانگیز موتورسواری روی صخرهها و به نظرات آدمهای مختلف، دربارهی مسایل سیاسی قدیم و جدید گوش میدهیم و هی حسرت میخوریم که کاش فلش خالی بود و زندگی مورچهها را ضبط میکردیم و از کله پا نشدن موتورسوار برنده در نیمه راه صخرهها به شادی و وجد میآییم و مخالفت و موافقتمان را با حرفهای شنیده ابراز میکنیم. «ف» حتی قدرت این را دارد که دیدن گزارش هواشناسی را برایم مهم و لذتبخش کند. وقتی خبر آمدن برف در فلان شهرستان را میشنود و برای آشنای شهرستانیمان، پیام "خوش به حالتان" میفرستد و به تکاپویم میاندازد زنگ بزنم به مادر و پدر در سفرم و بپرسم که "آنجا واقعا هوا بارانی است؟" ...
- يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ