نزار قبانی
می خواهم برایت نامه ای بنویسم که مثل هیچ نامه ای نباشد / و زبان تازه ای خلق کنم / زبانی هم اندازه ی تنت / و مساحت عشقم.
آن صبح خرداد که آمدی / شعری قشنگ بودی بر پاهایش ایستاده.
وقتی
گفتم: «دوستت دارم» / می دانستم انقلابی ست علیه قبیله / می دانستم بربرها
/ با نیزه های زهرآلود و کمان های کشیده / تعقیبم می کنند / می دانستم
مردم مقابلم هستند / آل عثمان / دراویش / و جاهل ها / آنها که در وراثت شان
از عشق تهی اند.
پابرهنه به جهان کوچکم وارد می شوی / در را می بندی / و من اعتراض نمی کنم / چرا؟
هر چه موهات بلندتر / عمر من بلندتر.
زنانگی ات درباره ام چه می گوید! / اگر اجازه دهم لبانت یکدیگر را بگزند.
بی امتداد بازوهایم / ابعاد روشنی نداری.
عشق در کتاب نیست / عاشقان بزرگ / خواندن بلد نبودند.
مردم از عطر تنم می فهمند / با من بوده ای / دیگر نمی توانم پنهانت کنم / از درخشش نوشته هایم می فهمند به تو می نویسم.
بعد از من / هر که تو را ببوسد / روی لبت / نهال کوچک انگوری خواهد دید / که من کاشته ام.
کتاب هایم را ببند / خطوط دستم را بخوان / خطوط چهره ام را / وقتی مثل بچه ای شگفت زده / به تو نگاه می کنم.
نوشتن تنها چیزی است / که برهنه ام می کند / وقتی حرف می زنم / بعضی از لباس ها هست / اما وقت نوشتن ...
آه، اگر روزی از غریزه ی خرگوشی ات رها شوی / و بفهمی / شکارچی ات نیستم / عاشق توام.
نیامده ام تا با تو دفترهای قدیمی را / دوباره خوانی کنم / آمده ام ازتو تشکر کنم / به خاطرگل های اندوهی که در تنم کاشته ای.
نه من می توانم / نه تو / زخم، با کارد سفر کرده در خود چه می تواند بکند؟
باران یعنی / قرارهای خیس / وقت برگشتن تو و شعر.
ماه
ها گذشته / دور همه چیز سیم خاردار کشیده ای / شماره ی تلفنت را نمی دانم /
نمی دانم کجا می نشینی / چه مجله هایی می خوانی / ملافه هات چه رنگی ست /
پرده هات چگونه اند / چیزی از جهان افسانه ای ات نمی دانم.
دشنه ات را
از پهلویم بیرون بکش / بگذار زنده باشم / بگذار زندگی کنم / بگذار با زنی
تازه آشنا شوم / بگذار راه هایی بی تو را بروم / صندلی های بی تو را بنشینم
/ و قهوه خانه هایی که تو را به یاد ندارند ...
تو با من با دستکش دانتل دست دادی / اما من نیمه ی دهانم را در دهانت / و نصف انگشت هایم را در دست هایت جا گذاشتم.
صد نامه ی عاشقانه، نزار قبانی، ترجمه ی رضا عامری، نشر چشمه
- چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۲۴ ب.ظ