گاهی دلم ...
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۸ ب.ظ
گاهی دلم برای آن وقتها که همهمان توی یک خانه زیر یک سقف زندگی می کردیم، تنگ میشود.
آنوقتها
همینجوری و یهویی همهاش از حال هم خبر داشتیم. خبر داشتیم بابا امروز صبح
عصبانی شده، برادر موقع برگشتن از مغازه تصادف کرده، مامان آخر شب فشارش
بالا رفته، خواهر به خواستگارش جواب رد داده ...
اما حالا مامان بعد از دو هفته میفهمد دُرسا با چای داغ، شکمش را سوزانده است. من آخر از همه میفهمم خواهر کوچکم تصادف کرده است و هیچکس نمیفهمد که من امروز دلم گرفته بود و یک دل سیر گریه کردم.
- دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۸ ب.ظ