خیلی ...
خیلی هیجان انگیز است وقتی دختر کوچولوی
شما یک دوست پیدا می کند که در خیلی چیزها شبیه خودش است و برعکس ِ انتخاب
های قبلی اش، این بار به نظرتان انتخاب خوبی می آید!
مشتاقانه چند روز
انتظار می کشید تا مادرش به جای پدرش او را به پارک بیاورد و بتوانید سر
صحبت را با او باز کنید. خانه ها به هم نزدیک است و دلتان می خواهد این
دوستی را خانوادگی کنید. بعد از یک هفته، مادر ِ دوست، چادر ِ عربی
به سر پیدایش می شود و شما قضاوتی نمی کنید، فقط سر ِ صحبت را باز می کنید و
نیم ساعت حرافی می کنید تا بالاخره بتوانید از او بپرسید «در انتخابات شرکت می کنید؟» و او جواب بدهد: «البته!» و شما مثل شکست خورده ها بپرسید «به چه کسی رای می دهید؟» و او جواب بدهد: قبل از آمدن دکتر فلان نظرم روی دکتر فلان بود ...
خیلی غم انگیز است وقتی جامعه آنقدر تکه تکه و پاره پاره می شود
که ... از خودم می پرسم وقتی بچه هایمان دارند با هم بازی می کنند، ما چه حرفی برای زدن با هم خواهیم داشت؟!
- پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۲ ب.ظ