در تولد بیست و سه!!! سالگی عروسک سخنگو، زری نعیمی مطلبی با عنوان «پا به پای اصغر فرهادی و ماهی سیاه کوچولو»
نگاشته که بسیارخواندنی است. در آن از نگاه انتقادی ماهی سیاه کوچولو گفته
است و الگوی ناگهان ِ ایرانی! از بزنگاه موقعیت گفته، جایی که پرده ها فرو
می افتد و برهنه می شویم و از «زنده به گور» که قبلاً داستانی بود از صادق
هدایت و حالا سبکی از زندگی شده است. از یک نیمه ی من ِ ایرانی اش گفته که
سربلند و مغرور پا به پای اصغر فرهادی از پله ها بالا رفته است و آن نیمه ی
دیگر که با لبی خندان و شاد، ماشینش را پارک کرده تا به دیدن اخراجی های
سه برود.
- یک سرم با غرور و افتخار بلند است به
خاطر «جدایی» و اصغر فرهادی، و یک سرم شکسته است به خاطر این نیمه ی دیگر
ایرانی ام. نمی توانم این نیمه را انکار کنم. نمی خواهم آن را در غرور شگفت
انگیز ِ پیروزی فراموش کنم. می خواهم چشمانم را برای دیدن، برای خوب دیدن
باز کنم. این چیزی است که از ماهی سیاه کوچولو یاد گرفته ام: «من نه بدبین
ام نه ترسو. من هر چه را که چشمم می بیند و عقلم می گوید، به زبان می
آورم». وقتی اصغر فرهادی با دیگران دست می داد و قدم بر می داشت و بالا می
رفت به این فکر کردم که پس می شود. پس می توانیم. پس ضروری است که در ایران
بمانیم و کار کنیم. من ِ ایرانی، فرهنگ ایرانی، به این ماندن ها و ساختن ها
نیازمند است.
عروسک سخنگو، شماره ی 243 و 244
- ۰ نظر
- ۲۷ اسفند ۹۰