نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

گروس عبدالملکیان

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۵۹ ق.ظ
بخش هایی که دوست داشتم از کتاب شعر ِ «سطرها در تاریکی جا عوض می کنند» گروس عبدالملکیان، انتشارات مروارید

روبرویم می ایستی / و در تفنگت پنهانش می کنی / چگونه دیوانه ی این گلوله نباشم / وقتی که عطر انگشت های تو را در سینه ام می ریزد ... من به دست های خاک فکر می کنم / که حتی اگر تمام جنازه ها را بپوشاند / موهای تو چون گندم زاری / از لای انگشت هایش بیرون می زند

رنگ سرخ / می تواند بنشیند بر درخت انار / لب های تو / یا / پیراهن پاره پاره ی یک سرباز ... ندیده ای؟ / همان انگشت که ماه را نشان داد / ماشه را کشید

از تو تنها حلقه ای طلایی و / از من / نانی که به خانه آورده ام پیداست

گاهی / پشیمانی، تنها درآوردن سوزن است / از سینه ی پروانه ی غبار گرفته ... کبریتی بکش / تا ستاره ای به شب اضافه کنیم

من ماهی خسته از آبم! / تن می دهم به تو / تور عروسی غمگین / تن می دهم / به علامت سوال ِ بزرگی / که در دهانم گیر کرده است

چه کلماتی داشت / اگر با دهان کفش هایت شعر می گفتی!

آه، بلیط یک طرفه! / چیزی / غمگین تر از تو / در جیب های دنیا پیدا نکرده ام

از تاریخ خجالت می کشم / مرا در زیست شناسی بررسی کنید

نشانه گرفتیم، اما / جنگ / گلوله های رها شده در تاریکی ست

تیر ِ هوایی بی خطر! / تو آسمان را کُشتی ... اگر دست من بود / به خورشید مرخصی می دادم / به شب اضافه کار! / سیگاری روشن می کردم / و با دود / از هواکش ِ کافه بیرون می رفتم ... مه می شدم در خیابان ها / که لااقل / این همه گُم شدن را / اتفاقی کنم / برادرم! / چگونه پیدایت کنم؟ / وقتی به یاد نمی آورم / چگونه گُمت کرده ام

سبک شدی / بادبادکی در دست های یک کودک / و سنگین / چون سنگی که به آب انداخت / تنها در آسمان / تنها در کف دریاچه

کاش / کسی این مارها را / عصا کند

وقتی که دست/ در گردن این تنهایی غریب می اندازم / حتی دلم برای دشمنانم تنگ می شود / کاش لااقل / کسی من را نشانه بگیرد ... وقتی تو نیستی / تا میز را در انتهای کافه نشانت دهم / وقتی پرنده تنها پنج حرف الفباست / وقتی پنجره از دیوار پاسیو دورتر نمی رود ...

یک لحظه خواستم / چون کودکی که ناشیانه دست در آتش فرو بَرَد / خواستم تو را ... این پیری مدام / مرگ را زیبا کرده است / آنقدر / که کوه ِ کنار خانه ام / حتی اگر آتشفشان کند / از ایوان و غروب و قهوه ای که تازه ریخته ام / نخواهم گذشت / من که با ماه / از پنجره ات می آمدم / روزهاست / پشت پیغام گیر / گیر کرده ام

پرواز هم / دیگر رویای آن پرنده نبود / دانه دانه پرهایش را چید / تا بر این بالِش / خواب دیگری ببیند

فقط آب می تواند / اینگونه راهی دور را / از قله / دامنه / جنگل / پایین بیاید / و فروتنانه / در لیوانی کوچک / دهانمان را خنک کند

گنجشکی که سالها / بر سیم برق نشسته / از شاخه ی درخت می ترسد

رودخانه ای وحشی / که در لوله های آهنی رام شد / و با یک پیچ / سرد و گرمش کردیم

همان انگشت که ماه را نشان داد / ماشه را کشید

گل هایی از فلز / شکوفه هایی از کاغذ / پروانه ای از مگس / چرخ می زند میان اتاق / از آشپزخانه به هال می آیم / تا دشت را روشن کنم / حالا گوزن پیر / بر مبل نشسته است / و از رودخانه ای که سال ها پیش / از کنار همین میز می گذشت / آب می خورد

پیراهنت در باد تکان می خورد / این / تنها پرچمی ست که دوستش دارم

موسیقی ِ عجیبی ست مرگ / بلند می شوی / و چنان آرام و نرم می رقصی / که دیگر هیچ کس / تو را نمی بیند

من فکر می کنم / گلوله ای که سمت تو شلیک شد / لیوانی آب بود / بر جنگلی که آتش گرفته است

از گرگ و میش / فقط گرگ مانده است

گرگ، شنگول را خورده است / گرگ / منگول را تکه تکه می کند / بلند شو پسرم! / این قصه برای نخوابیدن است
  • دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۵۹ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی