نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

یه روز فرداشم میام خونه ‌تون

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ

مهتا: بچه ها نباید از مامانا، دعوا تولید کنن!

مهتا: من خیلی بچه ها رو دوست دارم. اما بزرگترا رو اصلا. ابداً و ناصرا.

مهتا به مامان: بیا با من بازی کن. آخه من بازیو دوست دارم. آخه خودم که دو تا نیستم.

مهتا در حال نوشتن نامه به مامان: مامان مهربونم شما به من کمک کردید که بزرگ شم. ایندفه ازتون مچکرم.

مهتا: مامان یه بار که تو نبودی من با بابام، اخبار می دیدم. تو اخبار گفت بچه هایی که سرما خوردن رو اگه ببرید پارک، براشون خوبه.

می خوای بهم بگی «به تو چه». تا نگاهت می کنم، یه دفعه می رقصی و با آواز می گی: به تو چه می دونم بگم.

بابا: مهتا برات برنج بکشم؟
مهتا: اندازه ی سوسک یه کمی گنده!

با پز خطاب به دو سه تا دوست جدید تو پارک: من کلاس دومم. ولی هنوز میرم مهد.

مامان: مهتا این صداها را درنیار.
مهتا: می خوام پایینی ها فکر کنن «هَ او لا»اومده خونمون.

بعد از دیدن کارتون رابین هود: کاشکی دو تا بابا داشتم. یکی «ف» یکی رابین هود.

مامان: مهتا چرا موقع غذا خوردن از روی صندلی بلند میشی؟
مهتا: خوب چیکار کنم. خودم و روحم بلند میشن.

وسط مسابقه ی سکوت، طبق معمول حرف زدی. بابا میگه: مگه قرار نشد سکوت باشه؟
مهتا: آخه من عاشق حرفم. آخه اگه سکوت باشه چی می تونیم بگیم. چه توضیحی می تونیم بدیم.

در حال تماشای مسابقات وزنه برداری: بابا اگه این کارو می کرد واقعا براش سخت بود.

مامان: ببینیم بابا تو این تلویزیون یه برنامه ی آموزنده پیدا می کنه برامون.
مهتا: پرشین تون ِ آموزنده بزن.

بعد از خواندن چند صفحه ی اول شازده کوچولو، هوس نقاشی به سرت زد. گفتم یه مار بوآ بکش که یه فیل رو خورده. یک چیز سیاه و دراز کشیده ای و میگویی: مامان این یه «هَ او لا»ست که هیچ چیز بزرگی رو نخورده. فقط یه چیز کوچیک خورده که معلوم نیست.

مهتا: مامان خوش به حالت زودتر دنیا اومدی. زودتر بزرگ شدی.

مهتا در حال نوشتن نامه به مامان: مامان عزیزم، ازت مچکرم که منو زنده کردی. منو بزرگ کردی. حالا وقتی بزرگ شدم نباید گریه کنی. نباید بذاری که نرم. چون شوهرم ناراحت میشه. یه روز فرداشم میام خونتون با شوهر و بچه ام.

  • دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی