خاله به ...
شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ
خاله به دعوت یکی
از شاگردهای قدیمی به خانه ی او در سوییس رفته و تقریبا در سفر دور اروپا
به سر می برد. به لطف وایبر اما، از همیشه بیشتر از او خبر دارم. توی همین
گشت و گذارهایش، برای رفتن به شهر قدیمی ژنو، باید سوار تراموای خط 15 می
شده، اما همین که چشم می گرداند می بیند تراموا دَم دَم های حرکتش است.
خاله مُنای شصت و سه ساله شروع می کند به دویدن. در چند متری تراموا، پیرمردی
نشسته بر ویلچیر، دکمه ی مخصوص صندلی چرخ دارها و کالسکه دارها را می زند.
اتوبوس می ایستد. خاله ذوق می کند که تا پیرمرد سوار شود حتما او هم می
رسد. وقتی می رسد پیرمرد هنوز دستش روی دکمه بوده. لبخندی به خاله می زند
که بفرمایید! خاله تشکر می کند و سوار می شود و پیرمرد راهش را می گیرد و
می رود.
در وایبر نوشته: نمی خواست سوار شود. فقط می خواست دلی را شاد کند.
- شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ