توران جان خانم
من فکر میکنم تا یک جایی از زندگی، آدم سخت درگیر سر و سامان دادن به رابطههایش با آدمهاست. کلی تلاش میکند تا بالاخره به جایگاهی میرسد که مرزهایش را مشخص کرده و آدمهای زندگیش را هم پذیرفته اما هنوز حالش خوب نیست. میافتد در کار سر و سامان دادن به گزارههای توی سرش! ارزیابی خودش و باورهایش. صادقانه با موانع رشد انسانیاش روبرو میشود و در بازهی زمانیِ قابل توجهی ازشان عبور میکند. اما هنوز حالش خوب نیست. با قدرت به سمت رویاهایش میتازد و میبالد و رشد میکند و ... هنوز حالش خوب نیست. به نظرش میرسد زندگی باید چیزی فراتر از موثر کردن رابطه ها و عبور از موانع ذهنی و عینی کردن رویاهایش باشد. زندگی باید چیزی «فراتر از خودش» باشد! هیچ شکی ندارد که باید در جایگاه «خدمت به دیگران» قرار بگیرد و پیش از تمام شدنش یک کاری بکند و یک آوازی در جهان سر بدهد.
اگر شانس بیاوریم و مثل توران جان خانم به اینجای زندگی برسیم، حالمان خوبِ خوب میشود ...
- توران میرهادی
- سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ