نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

همینطوری ...

چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ب.ظ
امروز همینطوری، یکهویی یاد وقت‌هایی افتادم که یکی از همسایه‌ها سرزده به خانه‌مان می‌آمد. می‌نشست به گپ‌زدن با مادرم و مادرم صدایم می‌زد که: «شادی، چایی و میوه بیار برای فریبا جون» و منِ این جور وقت‌ها خجالتیِ آن روزها، در حالی که مطمئن بودم خودش هم می‌داند، از دور متوجهش می‌کردم که میوه نداریم! چایی و بیسکوییت می‌آوردم و بعد از یکی دو ساعتی که فریبا خانم عزم رفتن می‌کرد و از جایش بلند می‌شد، مادرم می‌گفت: «بشین فریبا جون. حالا چه وقت رفتنه. اِ شادی چرا میوه نیاوردی برای فریبا جون» ...
کلاً خیلی حس بدیه وقتی آدمایی که تا حالا فکر می‌کردی با اونا توی یه جبهه‌ هستی، بدون هماهنگی قبلی، ناگهان در ملاء عام! تغییر جبهه می‌دهند.

  • چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ب.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی