نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

گروس عبدالملکیان

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۴۳ ق.ظ
خیلی وقت پیش درباره ی گروس عبدالملکیان و چاپ کتاب «رنگ های رفته دنیا»یش در نشریه اینترنتی هفت سنگ خوانده بودم. اما زمان زیادی گذشت تا این کتاب خوب، با نشان چاپ هشتم، خودش را به من برساند!
شعر خوب که می خوانم، گاهی ناخوداگاه لبخند می زنم. گاهی هم به خودم می آیم و می بینم بیست، سی ثانیه ای است که به یک جا خیره شده ام و دارم حال می کنم. جداً حال آدم قبل از شعر خوب با حال آدم بعد از شعر خوب، کلی توفیر می کند.
بخش هایی که دوست داشتم از کتاب شعر ِ «رنگ های رفته ی دنیا» گروس عبدالملکیان، انتشارات آهنگ دیگر

شک کرده ام / به درختان / و شاخه هایشان که شاید ریشه ها باشند

آب تا گردنم بالا آمده ... / من اما نمی میرم / من ماهی می شوم

پرندگان پشت بام را دوست دارم ... / در میان آن ها / یک پرنده ی بی معرفت هست / که می دانم روزی به آسمان خواهد رفت / و برنمی گردد / من او را بیشتر دوست دارم

در بهشت، گاهی. / در جهنم، همیشه. / به خدا می رسی

من از تو پنجره / تو از من پله ساخته ای

من، مرده ام. / و این را فقط / من می دانم و تو / تو که چای را تنها در استکان خودت می ریزی ... / تو که دیگر روزنامه را با صدای بلند نمی خوانی

شلیک هر گلوله، خشمی است / که از تفنگ کم می شود / سینه ام را آماده کرده ام / تا تو مهربان تر شوی

فریاد من / بلندتر از سکوت تو نیست / ما از جاده های بلند می گذریم / تا به راه های کوچک رسیده باشیم
و از راه های کوچک / تا پیاده رویی خاکی / که در انتهای خود / ما را به کلبه ای برساند / که از قاب پنجره اش / به راه ها و جاده ها خیره شویم

در را که باز کنم / دو فنجان کنار هم نشانده ای / و عطر چای مرا می بَرَد / به دست های تو / به ساعت چهار / به آن فکر کوچک که برخیزی و / دلتنگی ات را در قوری گل سرخ دم کنی / در را باز می کنم ... / بر میز، کاغذی است که بر آن نوشته ای: / «چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟»

نامت را در پرانتزی می نویسم / که آن را برای همیشه خواهم بست / سالها بعد / چون قبری بازش می کنند / مردی، خودکارش، دستش، دلش / در لای یک پرانتز غمگین گیر کرده است

فرقی نمی کند ... / در مشت های ما باشد / یا بر گرده های شما / خواب این خنجر / مرا دیوانه کرده است

برف، خستگی خداست ... / پاک کنش را برداشته / می کشد ... / روی تمام خیابان ها / خاطره ها / خنجرها

لب هایم را / بر لب هایت می گذارم / انگار هیچ اتفاقی نیفتاده / و تنها چراغ را خاموش کرده اند

چای را دم می کنیم؟ / یا چمدان را می بندی؟ / خوابی مبهم / درست مثل برگی در دست های باد / که نمی دانی / از زمین بَرَش داشته / یا از درخت.
  • چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۴۳ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی