غاده السمان - 2
گزیده هایی در روایت «وطن»، از شش دفتر شعر غادة السمان: زنی عاشق در میان
دوات - ابدیت، لحظه ی عشق - رقص با جغد - معشوق مجازی - غمنامه ای برای
یاسمن ها ( هر پنج کتاب از نشر چشمه) - دربند کردن رنگین کمان (نشر نقره) -
ترجمه ی عبدالحسین فرزاد
هنگامی که از دمشق کوچ می کردم / پدرم در
سکوت در دلم نجوا کرد: / دخترم هر جا که می خواهی برو / اما همواره از یاد
مبر که از کجا آمده ای / دور کره ی زمین گشتم / و مانند کودکان قصه ها /
مخفیانه پشت سرم / سنگ ریزه های سفید می انداختم / که از وطنم در ساکم
آورده بودم.
من سفر می کنم در حالی که بر یک شانه ام ساکم آویخته است / و
شانه ی دیگرم را مأمور گمرک گرفته است / و در فرودگاه های سه قاره فریاد
می زند: / در چمدانت چه چیزی پنهان کرده ای؟ / در چمدانم / عشقی را پنهان
دارم / که هرگز از یاد نخواهد رفت / چمدانم چون کلاه شعبده بازان است /
آکنده از خرگوش ها / و دستمال های رنگارنگ برای وداع / و اشک های پنهان و
گُل ها و هق هق ها / در چمدان من تعویذی است: / مشتی از خاک لبنان / و سقفی
از قرنیزهایش / برای دلم.
در وان مرمرین فرو می روم / سراسر پوستم طعم
آب را می چشد / معجزه ی کوچکی را کشف می کنم / که نامش صابون عطری است / و
بخار را تسبیح می گویم / پاریس، در زیر پنجره / به نور و عاج و طلا و رنگین
کمان / آراسته است / تنم را خشک می کنم / تنم را با حوله ی حریر و مطرز به
آتش بازی / خشک می کنم / و به گردنم عطر می زنم / آنجا در گردنم کلیدی
آویخته / چسبیده به استخوان سینه ام / چنان که گویی ادامه ی استخوان من
است: / کلید خانه ام در بیروت.
ساییده ی کوکائین بر روی خوراکم مریز /
تا با خلسه ای شعله ور شوم / دلشدگی ِ مرا، پاره ی نمکی / از صخره های
دریابارهای لبنان بسنده است / که به پرواز درآیم / و در هوا اوج گیرم.
ای
دمشق! / برای من غمگین مباش / من نور و عشق و شادی را شناختم / و سفر می
کنم / از ستاره ای به ستاره ای / از زخمی به زخمی / و از حریقی به زلزله ای
تا سقوطی.
کارت های تبریک عیدم را / همچون منشورهای عشق / به وطن عربی ام می نویسم / و صادقانه می گویم: / در قرن دیگر دوستت خواهم داشت.
من
سنگ پشت نیستم / وطن من صدفی نیست / تا آن را بر پشت خود بپوشم / و هر جا
که می خواهم بروم / من پرنده ی سپید نوروزی نیستم / که به هر جا پرواز کنم /
و بهاران به آن کوچ کنم / و بگویم: این وطن من است! / من فیل نیستم / که
تنها برای مردن به وطنش بر می گردد / من پروانه نیستم که وطنش رنگ ها و
فضاهاست / من نیکو می دانم / که از هزاران سال پیش زاده شدم / و می دانم
کجا زاده شدم / چشمانم دو قطب نماست / که پیوسته رویش بدان سوست.
این دلتنگی مرا درهم می شکند / بدون لبنان / تبعیدی در هر جا.
- جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۲۸ ق.ظ