نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

غاده السمان - 5

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۲۶ ق.ظ

گزیده هایی در روایت «جنگ»، از شش دفتر شعر غادة السمان: زنی عاشق در میان دوات - ابدیت، لحظه ی عشق - رقص با جغد - معشوق مجازی - غمنامه ای برای یاسمن ها ( هر پنج کتاب از نشر چشمه) - دربند کردن رنگین کمان (نشر نقره) - ترجمه ی عبدالحسین فرزاد

می روی سیب بخری / چون با سیبی باز می گردی / زنت را گم می کنی / و او را پاره پاره پشت سر می گذاری / بر دروازه ی بیمارستانی که باران آتش / آن را ویران می کند.
بمباران آرام شده است / و بوی باروت پراکنده / ما از حفره ها بیرون می آییم / سوسک ها، موش ها و ما.
در پشت من / موشک های هسته ای از یک سو در شتاب اند / و خنجر های ابتدایی قبیله ام از سویی دیگر / پس گریزگاه کجاست؟
آسفالت را حفره حفره کرده است / انفجار بمب ها / و توپ های کالیبر 120 و 155 / و خمپاره های 75 و 82 / هر گاه پایم به درون حفره ای می لغزد / دوباره آن صدای فراموش نشدنی را می شنوم / صدای انفجار خمپاره را / در پرتو نور غمبار ماه / من و تو در این دکور موحش در حرکتیم / به تو تکیه کرده ام / و از درخت تنت / شاخه های مهربانی مرا در برگرفته اند / ما می رویم / و تابلوهای نام خیابان ها، بر فراز جنازه ها برپاست / دستم را در دستت پنهان کرده ای / و مرا در خود گرفته ای / آری جنگ است / و نور ماه / پرده ای را ماند خوفناک / که بر محتضران فرو افتاده / مرگ از ترس به خود می لرزد / خیابان های بیروت ترسیده اند / و در زیر گام های شتابان و ترسان ما / می دوند / چون سرهای ما به هم نزدیک می شود / صدای ده ها سلاح را می شنویم / که از آنها صدای گلنگدن می آید / و به ما هشدار می دهد / صدها گلوله آماده برای رها شدن اند، با اشاره ی انگشتانی بی باک / ما به هم می چسبیم / برای جمجمه ی من و تو / تنها یک گلوله کافی است.
چشمانم را می گشایم / بر اسرائیل که بر طبل جنگ می کوبد / و چشم هایم را می بندم / بر امریکا که بر طبل جنگ می کوبد / زندگی گنجشکی میان دو انفجار است / و یکی دو واژه بر یک سطر / اگر عشق تو نمی بود / باور نمی کردم که زیسته ام.
من زندگی را نزیسته ام / تا سزاوار مرگ باشم! / من قرنی دیگر می خواهم / تا در سیاره ای بدون جنگ / بدون قحطی و کشتار / و بدون پاره شدن لایه ی اُزُن و آلودگی و وبا / به خاطر عشق و شادی بزیم.
درمانگاه ناوهای هواپیما بر / تو را از «وبای صلح» / همچون هر اشغالگری دیگر / درمان خواهد کرد / مادام که نمی دانی / در برابر کوبش طبل های جنگ / قلبت را در کجا / پنهان کنی.
فرزند زن خدمتکار به جنگ رفت / و به خاطر وطن جان داد/ پیشوای معنوی به مجلس ختمش رفت / و با خطبه ای غرا در رثای او سخن گفت / مردم در زیر نور فلاش های خبرنگاران برایش کف زدند / و تصویرش بر صفحه ی تلویزیون ظاهر شد / در حالی که تبریک و تسلیت می گفت / در اوج نشئه ی عزاداری / به جای عکس شهید / عکس او را بر دیوار خانه ی شهید آویختند.
از میان جنگ، زنی دیگر بیرون آمدم / و تو را در پس خاکریزهای به جا مانده / پشت سر گذاشتم / با توده ای از خمپاره های خالی / که باد شبانگاهی از درون آنها / صفیرزنان می گذرد / آتش و گرسنگی / مرا از تو تطهیر کرد.

  • سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۲۶ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی