غاده السمان - 5
گزیده هایی در روایت «جنگ»، از شش دفتر شعر غادة السمان: زنی عاشق در میان
دوات - ابدیت، لحظه ی عشق - رقص با جغد - معشوق مجازی - غمنامه ای برای
یاسمن ها ( هر پنج کتاب از نشر چشمه) - دربند کردن رنگین کمان (نشر نقره) -
ترجمه ی عبدالحسین فرزاد
می روی سیب بخری / چون با سیبی باز می گردی / زنت را گم می کنی / و او را
پاره پاره پشت سر می گذاری / بر دروازه ی بیمارستانی که باران آتش / آن را
ویران می کند.
بمباران آرام شده است / و بوی باروت پراکنده / ما از حفره ها بیرون می آییم / سوسک ها، موش ها و ما.
در پشت من / موشک های هسته ای از یک سو در شتاب اند / و خنجر های ابتدایی قبیله ام از سویی دیگر / پس گریزگاه کجاست؟
آسفالت
را حفره حفره کرده است / انفجار بمب ها / و توپ های کالیبر 120 و 155 / و
خمپاره های 75 و 82 / هر گاه پایم به درون حفره ای می لغزد / دوباره آن
صدای فراموش نشدنی را می شنوم / صدای انفجار خمپاره را / در پرتو نور غمبار
ماه / من و تو در این دکور موحش در حرکتیم / به تو تکیه کرده ام / و از
درخت تنت / شاخه های مهربانی مرا در برگرفته اند / ما می رویم / و تابلوهای
نام خیابان ها، بر فراز جنازه ها برپاست / دستم را در دستت پنهان کرده ای /
و مرا در خود گرفته ای / آری جنگ است / و نور ماه / پرده ای را ماند
خوفناک / که بر محتضران فرو افتاده / مرگ از ترس به خود می لرزد / خیابان
های بیروت ترسیده اند / و در زیر گام های شتابان و ترسان ما / می
دوند / چون سرهای ما به هم نزدیک می شود / صدای ده ها سلاح را می شنویم /
که از آنها صدای گلنگدن می آید / و به ما هشدار می دهد / صدها گلوله آماده
برای رها شدن اند، با اشاره ی انگشتانی بی باک / ما به هم می چسبیم / برای
جمجمه ی من و تو / تنها یک گلوله کافی است.
چشمانم را می گشایم / بر
اسرائیل که بر طبل جنگ می کوبد / و چشم هایم را می بندم / بر امریکا که بر
طبل جنگ می کوبد / زندگی گنجشکی میان دو انفجار است / و یکی دو واژه بر یک
سطر / اگر عشق تو نمی بود / باور نمی کردم که زیسته ام.
من زندگی را
نزیسته ام / تا سزاوار مرگ باشم! / من قرنی دیگر می خواهم / تا در سیاره ای
بدون جنگ / بدون قحطی و کشتار / و بدون پاره شدن لایه ی اُزُن و آلودگی و
وبا / به خاطر عشق و شادی بزیم.
درمانگاه ناوهای هواپیما بر / تو را از
«وبای صلح» / همچون هر اشغالگری دیگر / درمان خواهد کرد / مادام که نمی
دانی / در برابر کوبش طبل های جنگ / قلبت را در کجا / پنهان کنی.
فرزند
زن خدمتکار به جنگ رفت / و به خاطر وطن جان داد/ پیشوای معنوی به مجلس ختمش
رفت / و با خطبه ای غرا در رثای او سخن گفت / مردم در زیر نور فلاش های
خبرنگاران برایش کف زدند / و تصویرش بر صفحه ی تلویزیون ظاهر شد / در حالی
که تبریک و تسلیت می گفت / در اوج نشئه ی عزاداری / به جای عکس شهید / عکس
او را بر دیوار خانه ی شهید آویختند.
از میان جنگ، زنی دیگر بیرون آمدم /
و تو را در پس خاکریزهای به جا مانده / پشت سر گذاشتم / با توده ای از
خمپاره های خالی / که باد شبانگاهی از درون آنها / صفیرزنان می گذرد / آتش و
گرسنگی / مرا از تو تطهیر کرد.
- سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۲۶ ق.ظ