بچهها ...
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ق.ظ
بچه ها قصه های تکراری را دوست
دارند. هر بار که می خواهید کتابی را که قبلا برایشان خوانده اید، دوباره
خوانی کنید چشمهایشان برق می زند و با خوشحالی منتظر ِشروعش می نشینند.
یادم هست پارسال یا پیرارسال بود که در کتابی خواندم، بچه ها از اینکه
بتوانند چیزی را پیش بینی کنند، احساس امنیت می کنند. مثلا اگر هر شب شیر
بخورند، بعد مسواک بزنند، بعد برایشان کتاب بخوانید و آخر سر روانه ی
تختخوابشان کنید و این برنامه را به همین منوال حفظ کنید، در شب های بعد،
از اینکه می توانند پیش بینی کنند که بعد از شیر خوردن، مسواک خواهند زد و
بعد هم کسی برایشان کتاب خواهد خواند، نوعی امنیت روانی برایشان ایجاد می
شود.
این امنیت روانی، درست همان چیزی است که خیلی وقت است از ما ایرانی ها سلب شده است. چون خیلی وقت است که دیگر نمی توانیم چیزی را پیش بینی کنیم، چون هیچ چیزی بر یک منوال، ادامه پیدا نکرده است. از واردات داروی مورد نیاز و شامپوی مورد علاقه مان گرفته تا قیمت روغن زیتون بودار و خانه ی هفتاد متری و مردن به مرگ طبیعی ...
این امنیت روانی، درست همان چیزی است که خیلی وقت است از ما ایرانی ها سلب شده است. چون خیلی وقت است که دیگر نمی توانیم چیزی را پیش بینی کنیم، چون هیچ چیزی بر یک منوال، ادامه پیدا نکرده است. از واردات داروی مورد نیاز و شامپوی مورد علاقه مان گرفته تا قیمت روغن زیتون بودار و خانه ی هفتاد متری و مردن به مرگ طبیعی ...
- دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ق.ظ