نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

من و پدربزرگ

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۱۲ ب.ظ

من و پدربزرگ می رویم قدم بزنیم. ما آهسته قدم می زنیم. چون نه پدربزرگ عجله ای دارد و نه من. با هم پیش می رویم، می ایستیم و نگاه می کنیم تا هر وقت که دوست داشته باشیم.
مردم دیگری که ما می شناسیم همیشه عجله دارند. مادرها عجله دارند. آنها تند و تند راه می روند. تند و تند حرف می زنند و از شما می خواهند که عجله کنید. اما من و پدربزرگ اصلا عجله ای نداریم ...
پدرها عجله می کنند. آنها برای رفتن به سر کار و برگشتن به منزل عجله دارند. وقتی تو را می بوسند عجله دارند و زمانی که از تو می خواهند سوار ماشین بشوی باز عجله دارند. اما من و پدربزرگ ...
برادرها و خواهرها عجله دارند. بیشتر وقت ها نزدیک است تو را هُل بدهند و وقتی با تو برای قدم زدن بیرون می آیند، همیشه از آنها عقب می افتی. اما من و پدربزرگ ...
همه عجله می کنند. سواری ها و اتوبوس ها، قطارها و قایق ها. آنها وقتی عجله دارند سر و صدا به راه می اندازند. بوق می زنند، سوت می کشند و در شیپور می دمند ...
اما من و پدربزرگ اصلا عجله ای نداریم. ما با هم قدم می زنیم، جلو می رویم، می ایستیم و نگاه می کنیم تا هر وقت که دوست داشته باشیم و وقتی به خانه بر می گردیم روی صندلی راحتی می نشینیم، تکان می خوریم، کمی کتاب می خوانیم، کمی حرف می زنیم و نگاه می کنیم. تا هر وقت که دوست داشته باشیم.


من و پدربزرگ، هلن بوکلی، ترجمه ی حسین سیدی، تصویرگری جین اُرمرُد، انتشارات مدرسه

  • دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۱۲ ب.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی