نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.

نوشتجات

نوشتن و ننوشتن, انتخاب بین زنده ماندن و مُردن است.


+ خانه  
+ نظرات در معرض ديد عموم قرار نمي‌گيرند. + گاهي مطلبي بارها دچار تغيير مي‌شود. + جمله‌ي سردرِ وبلاگ از يحيي قائدي‌ست.

روزهایی با قورباغه و وزغ

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

وزغ بیدار شد. گفت: لعنت! این خانه چقدر ریخت و پاش است. کارهای زیادی دارم که باید انجام بدهم.
قورباغه از پنجره داخل را نگاه کرد. گفت: وزغ حق با تو است. این جا خیلی ریخت و پاش است.
وزغ پتو را از روی سرش کنار زد و گفت: امروز می خواهم راحت باشم. فردا همه ی کارها را انجام می دهم.
قورباغه آمد داخل خانه و گفت: وزغ شلوار و ژاکت ات روی زمین افتاده است.
وزغ از زیر پتو گفت: فردا.
قورباغه گفت: ظرفشویی پر از ظرف های کثیف است.
وزغ گفت: فردا.
قورباغه گفت: روی صندلی ها پر از خاک است.
وزغ گفت: فردا.
قورباغه گفت: پنجره هایت باید تمیز بشوند و گلدان هایت آب می خواهند.
وزغ فریاد زد: فردا. فردا همه ی این کارها را انجام می دهم!
وزغ گوشه ی تخت نشست و گفت: اَه، احساس می کنم افسرده ام.
قورباغه گفت: چرا؟
وزغ گفت: به فردا فکر می کنم. به همه ی کارهایی که فردا باید انجام بدهم.
قورباغه گفت: آره، فردا برای تو روز سختی خواهد بود.
وزغ گفت: اما قورباغه اگر من امروز شلوار و ژاکتم را بردارم، فردا این کار را نباید بکنم، مگر نه؟
قورباغه گفت: درست است، فردا مجبور نیستی این کار را بکنی.
وزغ لباس هایش را برداشت و توی کمد گذاشت. بعد گفت: قورباغه اگر الان ظرف ها را بشویم، فردا مجبور نیستم آن ها را بشویم. مگر نه؟
قورباغه گفت: درست است، فردا مجبور نیستی این کار را بکنی.
وزغ ظرف ها را شست و خشک کرد و آنها را توی کابینت گذاشت. بعد گفت: قورباغه اگر الان صندلی ها را گردگیری کنم و پنجره ها را تمیز کنم و به گلدان ها آب بدهم، مجبور نیستم فردا این کارها را انجام بدهم. مگر نه؟
قورباغه گفت: درست است، فردا مجبور نیستی این کار را بکنی.
وزغ صندلی ها را گردگیری کرد.
شیشه ها را تمیز کرد.
گلدان ها را آب داد.
گفت: خُب حالا حالم بهتر است. دیگر افسرده نیستم.
قورباغه پرسید: چرا؟
وزغ گفت: چون همه ی کارها را انجام دادم. حالا می توانم از وقت فردایم برای کاری که واقعا می خواهم انجام بدهم استفاده کنم.
قورباغه گفت: که آن چه کاری باشد؟
وزغ گفت: فردا می توانم از وقتم لذت ببرم.
و دوباره برگشت به رختخواب. پتو را رویش کشید و خوابید.

روزهایی با قورباغه و وزغ، نویسنده و تصویرگر: آرنولد لوبل، ترجمه ی فرمهر منجزی، نشر چشمه و کتاب ونوشه

  • چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ
  • + شادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی